آمریکا در 60 سال اخیر با چهار کشور کره شمالی، ویتنام، افغانستان و عراق وارد جنگ شد اما به استناد تاریخ در تمام این جنگها محکوم به شکست شده و پس از صرف هزینههای میلیاردی از کشوری که به آن تجاوز کرده، خارج شده است.
واژه «god of war » یکی از واژه هایی است که اکثر نظریه پردازان سیاسی و نظامی آشنایی کاملی با آن دارند. این واژه که تداعی کننده جنگ است به نوعی در طی سالهای متمادی به کشوری اطلاق شد که افرزونده آتش جنگهای فراوانی بود. روزگاری این واژه به انگلستان نسبت داده میشد اما بدون شک در چندین سال گذشته مصداق بارز این واژه کسی نیست جز کشور آمریکا ؛ چرا که اگر نگاهی سیاسی-تاریخی به جنگهای چند سال اخیر دنیا داشته باشیم به این موضوع به عینه پی خواهیم برد که همیشه آمریکا وکمپانیها تسلیحاتیاش یک پای جنگ بودهاند و به نوعی به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم در جنگها و بحرانهای نظامی تاثیر قابل توجهی داشته است.
در این میان در کنار این موضوع بحث قابل توجه نتایج این جنگها برای آمریکا بوده، به گونهای که اگر به نتیجه برخی از این جنگها نگاهی بیاندازیم به این موضوع واقف خواهیم شد که آیا نتایج این جنگها برای آمریکا ارزش مادی و معنوی داشته است و یا خیر؟
همچنین سوال دیگر اینکه آیا هزینه مادی آمریکا در این جنگها که بدون شک سهم عمدهای در کسری بودجه چند ساله آمریکا داشته به این کشور بازگردانده شده است یا خیر؟
برای پاسخ به این سوالات میتوان به صورت موردی به جنگ ویتنام اشاره کرد. جنگ ویتنام اصطلاحا، نام مجموعه عملیات و درگیریهای نظامی است که بین نیروهای ویتنام شمالی و جبهه ملی آزادیبخش ویتنام جنوبی (معروف به «ویتکنگ») از یک سو، و نیروهای ویتنام جنوبی و متحدانش (به ویژه آمریکا)، از سوی دیگر رخ داد.
این جنگ در حالی از سوی آمریکا و در زمان "جانسون" صورت پذیرفت ،که سیاستمداران این کشور به گمان اینکه جنگی آسان و کم هزینه در پیش دارند نیروهای خود را به سوی ویتنام گسیل داشتند. اما خیلی زود متوجه شدند که در گردابی اسیر شده اند که بیرون آمدن از آن به این راحتی ها نبود.
دراین جنگ امریکاییان سالانه 500 هزار تن بمب به این سرزمین ریختند، جنگلها را با ناپالم (مادهای آتشزا و یک جنگافزار شیمیایی است. چند قطره ناپالم جسمی 2x2 متر مکعب را نابود میکند. بدون تماس مستقیم نیز میتواند با حرارتی بین 800 تا 1200 درجه سانتی گراد اجسام را نابود کند. ناپالم هیدروفوب (ضد آب) است. آتش ناپالم به سادگی با آب خاموش نمیشود) سوزاندند و انسانها را زنده زنده بریان کردند، اما سرانجام پس از 10 هزار روز با 45 هزار کشته، 300 هزار زخمی و صرف 150 میلیارد دلار هزینه و یک سرافکندگی تاریخی بر کشتیها نشستند و گریختند و اکنون پس از گذشت سالیان بسیاری از آن زخم خورده های آمریکایی از خود سوال می کنند که چرا به این جهنم اعزام شدهاند؟
جهنمی به نام ویتنام
علاوه براین، از این موضوع نباید غافل شد که آمریکا از تمام جوانب دراین جنگ، شکست سهمگینی را متحمل شد؛ چرا که در مقابل هدف آمریکا، هدف نیروهای ویتنام شمالی و ویتکنگها، «بیرون راندن آمریکا و متحدانش از ویتنام، سرنگون کردن حکومت ویتنام جنوبی و ایجاد کشور واحد ویتنام بود».
تمام این هدفها در پایان جنگ ویتنام تامین شد و کشوری که امروز "جمهوری سوسیالیستی ویتنام" نام دارد به وجود آمد.
در این بین نباید از این مسئله غافل شد که آمریکا دراین جنگ کشته های بسیاری داد به گونه ای که بسیاری از فرماندهان آمریکایی از آن به عنوان جهنم یاد میکنند و بر این باورند که جریان جنگ ویتنام ضربات سنگینی به پیکره نیروی انسانی آمریکا وارد آورد. تلخی این شکست را حتی می توان در هالیوود در فیلمهایی مانند "جوخه" به کارگردانی استون به عینه مشاهده کرد.
اما دراین میان جنگ ویتنام تنها یکی از شکستهای آمریکا در جنگهای خود و رسیدن به هدفش در جنگها بود؛ چرا که در سالهای بعد هم این شکست در جنگهای بعدی به گونهای دیگر نمود پیدا کرد؛ .به نوعی که پس از یازده سپتامبر که بوش پرچم جنگ برافراشت،اکثر جمهوری خواهان بر این باور بودند که دیگر ویتنام و جهنم ویت کنگی ها برای آمریکا تکرار نخواهد شد و آمریکا در جنگ به اصطلاح "با تروریست" پیروز خواهند بود اما این موضوع به تدریج در طول زمان رنگ باخت و آمریکا دراین راه بودجههای نظامی فراوانی را به هدر داد و بسیاری از سربازان و مردم بیگناه کشورهای مورد هجوم را به کام مرگ کشاند.
در جنگ افغانستان (War in Afghanistan) که در 7 اکتبر 2001 توسط نیروهای ایالات متحده آمریکا تحت نام رسمی عملیات بلندمدت آزادی (Operation Enduring Freedom) و به بهانه حمله القاعده به رهبری اسامه بن لادن به نیویورک و واشنگتن در 11 سپتامبر سال 2001 و هشدار جورج دبلیو بوش رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا به گروه طالبان مبنی بر اخراج گروه تروریستی القاعده از افغانستان و رد طالبان از این درخواست آغاز شد، آمریکاییها جنگ را با قدرت تمام شروع کردند اما دیری نگشذت که آمریکاییها به باتلاقی که درآن گرفتار آمده بودند پی بردند. چرا که اولا آنها نه در جنگ با طالبان و القاعده موفقیت قابل توجهی به دست آوردند و نه در کسب رضایت مردم افغانستان!
در این جنگ آمریکا بیش از آنکه به فرزند دست ساز خود یعنی طالبان آسیب برساند به مردم افغانستان و زیرساختهای این کشور ضربات غیر قابل جبرانی وارد کرد.
دراین زمینه ودر زمینههای دیگر گزارشهایی درباره چگونگی افزایش تعداد تلفات نیروهای ائتلاف به دلیل افزایش استفاده از بمبهای کنار جادهای توسط طالبان، به چشم میخورد.
برای ملتی میجنگیم که از ما متنفرند
دراین زمینه روزنامه گاردین حتی می افزاید: در یادادشتهای روزانه جنگ افغانستان آمده است که نیروهای ائتلاف، دستکم 144 مورد عملیات گزارش نشده در افغانستان انجام داده و در این عملیاتها هزار نفر از مردم افغانستان کشته شدهاند.
این گزارشها در بردارنده اطلاعات بسیار محرمانه از مواردی است که آنها «اشتباهات خونین» نیروهای ائتلاف نامیده است؛ مواردی چون اطلاعات مربوط به حمله نظامیان فرانسوی به اتوبوس حامل کودکان افغانی در سال 2008 و یا حمله نیروهای لهستانی به یک مراسم ازدواج در یک روستا، کشتن عروس و داماد و یک زن باردار و مواردی از این دست است. همچنین به تیراندازی نیروهای انگلیسی به سوی شهروندان افغانی که قابل پیگیری هست، نیز اشاره شده است.
از سوی دیگر ژنرال فولر میگوید: «چرا برای ملتی میجنگیم که ما را تحقیر میکنند و به تمام جهانیان میگویند که از ما بیزارند؟ پس از کشتهشدن بیش از 1700 نفر از نیروهای نظامی آمریکایی و صرف نزدیک به 2 تریلیون دلار در جنگ افغانستان، اکنون زمان آن فرا رسیده که دفاع از افغانستان بر عهده کرزای و پیروانش گذاشته شود».
جنگی با نتیجه شکست
این درحالی است که علاوه بر صحبتهای این چنینی و به نوعی اظهار نظر خود فرماندهان آمریکایی درباره شکست آمریکا در افغانستان اندیشمندان و تئوری پردازان آمریکایی هم براین موضوع تاکید دارند. دکتر اندرو اگزام ، از مشاوران ژنرال مک کریستال، فرمانده سابق نیروهای ناتو در افغانستان در سالهای 2009 و 2010 میگوید: با تمام تلاشی که دراین زمینه ها تاکنون انجام دادهایم، در جنگ افغانستان چیزی جز یک باخت بدست نیاوردیم و این نشان میدهد، سیاستهای دو رئیس جمهوری آمریکا برای از بین بردن القاعده ناکام بوده است. ممکن است به نظر شما علت این مساله مبهم باشد اما باید در بررسی این مساله در نظر داشته باشیم که تنها عنصر موثر در عرصه جنگ افغانستان، القاعده نیست.
از سوی دیگر پاول دیتون که زمانی در نیروهای بینالمللی در عراق مشغول به کار بود و در حال حاضر در یک اندیشکده در واشنگتن فعالیت میکند، میگوید: دلیل این مساله که پیشرفت در افغانستان روندی کند در پیش گرفته است این است که تلاشهای دیپلماتیک ما متوقف شده است وهمه چیز را می خواهیم با شیوه نظامی پیش ببریم.
وی مدعی است که از زمان جنگ جهانی دوم، آمریکا بارها در جنگهای مختلف درگیر شده است؛ جنگهایی که در آنها هیچ قطعیتی وجود نداشت و دستیابی به پیروزی در هالهای از ابهام بود. وی همچنین به مداخله آمریکا در جنگ دو کره در سالهای 1950 اشاره میکند که در حال حاضر تنشها همچنان در روابط دو کره قابل ملاحظه است.
دراین میان این صحبتها واظهار نظرهادر حالی صورت پذیرفته که آمریکا هنوز جنگ افغانستان را تمام نکرده در 20 مارس 2003 جنگ عراق را آغاز کرد.جنگی که به بهانه وجود سلاح هستهای و شیمیایی در عراق آغاز شد. هر چند که در مرحله آمریکا صدام ضعیف شده را تسلیم کرد اما در ادامه گرداب عراق به صورت قابل توجه و وحشتناکی تمام امکانات مادی و معنوی آمریکا بلعید آنگونه که آمریکا همین چند روز پیش در مراسمی بدون آنکه حرفی از پیروزی درجنگ بزند گفت: به زودی جنگ عراق به تاریخ خواهد پیوست. بسیاری از کارشناسان براین باورند که صحبتهای اوباما کاملا نشان از شکست آشکاری برای آمریکا داشت. دراین بین گفتن است که این جنگ دست کم 4 هزار و 500 تن از نظامیان آمریکایی را به کام مرگ کشانده.
تمام این آمارها وارقامهای مستند در حالی است که آمریکا در جدیدترین لفاظیهای نظامی خود بحث جنگ محدود با ایران را مطرح میکند، جنگی که به تعبیر بسیاری از کارشناسان بیش از دیگر جنگهای آمریکا به دلیل موقعیت و توان استراتژیک حریف برای آمریکا هزینه خواهد داشت. هر چند که بدون تردید این تهدیدها وحرفها در حد کلام باقی می ماند اما سوال مهم اینجاست که آیا آمریکا پس از این همه شکست و تحمل هزینه های جبران ناپذیر، توان آغاز جنگ دوبارهای را دارد؟